زمینی شدن نیلازمینی شدن نیلا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
آسمونی شدن نیلاآسمونی شدن نیلا، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

نیلا فرشته آسمونی

تعیین جنسیت سنتی

سلام فسقلی جونم یادم رفت اینو برات تعریف کنم یکم بخندیم رفتم خونه مامانم خاله لیلا و دایی حسین هم بودند مامان بزرگ تصمیم گرفت که از روش نمک روی سر زن حامله استفاده کنه تا ببینه نوه ی عزیزش چیه اولش که ریخت من دست به موهام زدم بعد همه خندیدند گفتند دخترههههههههههههه منم جیغ کشیدم گفتم هورااااااااااااا  بعد مامان بزرگ چون ترک زبان و ترکها هم عاشق پسر هستند گفت یه مدل دیگه سونوگرافی میکنیم روش چاقو و قیچی که هر کدومو جدا گانه میزارن لای پارچه بعد توی سینی میزارن قیچی دختره چاقو پسره و من بازم قیچی برداشتم و بازم کلییییییییییییییی خوشحال شدم  ولی مامان بزرگ به زور میخواست بگه پسره تا شب هی نمک ریخت سر من تما...
30 دی 1393

خواب شیرین مامان

سلام فسقلی مامان خیلی حس خوبیه وقتی تو شکم مامان هستی دوست دارم زودتر به دنیا بیایی عشقم پریشب خواب میدیدم که به دنیا اومدی بینی و دهنت شبیه بابایی بود ولی چشمات کپی من بود بعد بابایی بغلت کرده بود هی میگفتم بچه رو بده میگفت نه این بچه منه نمیدمش گفتم میخوام شیرش بدم تا بالاخره راضی شد که بیای تو بغلم وااااااااااااااااااااای نمیدونی فسقلی چه حس خوبی بود وقتی بغلت کردم همش بوست میکردم قربون صدقت میرفتم بعد بهت شیر دادم تو هم هی منو نگاه میکردی و میخندیدی بعدش به بابایی گفتم لباس تنت کنه اونم همون لباس سبز و سورمه ای که خریدیم برات تنت کرده بود بدون بادی سبز زیرش بعد بهش گفتم سرما میخوره گفت نه بابا گرمشه وااااااااااااااا...
30 دی 1393

حالت تهوع

سلام فسقلی جونم  دیشب دوباره حالم بد شد نمیدونی خیلی حال بدی بود همش حالت تهوع، بعدشم که شکوفه زدم کلافه بودم اصلا نتونستم درست بخوابم فسقلی جونم  همش خوابهای درهم میدیدم هی میپریدم از خواب تشنم میشد بیچاره بابایی هم پا به پای من هی میپرید نمیدونم اونم حالش مثل من بود اصلا نتونست بخوابه خیلی نگران بود  صبح اومدم شرکت خاله الناززززززززز جووووووووووووون گوجه و خیار و پنیر گرفته بود فسقلی جونم خیلی بهم چسبید امیدوارم گوشت بشه به تن تو نفسم دست خاله الناز درد نکنه  ببین چه خاله های خوبی داری عشقم همه منتظرن تا معلوم بشی کاکل زری هستی یا ناز پری از همه بیشتر خاله لیلا جوووووووووووووووووووون  منتظر...
27 دی 1393

اولین خرید من و بابایی برای فسقلی

سلام فسقلی یکشنبه به مناسبت شنیدن صدای قلبت با بابایی رفتیم برات لباس خریدیم   نمیدونی چقدر خوشگل وقتی تنت کنم مثل ماه میشی راستی دیشب تو گروه فامیلا همه داشتن میپرسیدن که چی بیشتر دوست دارم منم گفتم ترشیجات و اینا بعد ابجی جونم(زن عمو) گفت نی نی دختره ، دخترعمو هم همینو گفت منم گفتم ایشالله سالم باشه فسقلی جونم فقط به فکر سلامتیتم  عاشقتممممممممممممم ...
23 دی 1393

تپش قلب فسقلی ما

سلام به همه مامانهای گل سلام به تو عشقم فسقلی جونم یکشنبه رفتیم با بابایی سونوگرافی   برای شنیدن صدای تپش قلب کوچولوت نمیدونی چه استرسی داشتم بابایی هم استرس داشت ولی به روی خودش نمیاورد که من ناراحت نشم فسقلی وقتی صدای تپش قلبتو شنیدم کلی ذوق کردم و اشک تو چشمام جمع شد و گفتم الهییییییییییییییییی بعد خانم دکتر گفت نباید مامانش حرف بزنی وگرنه صداش قطع میشه گفتم چشم دوباره صدای قلبتو با بابایی شنیدیم بابایی خیلی خوشحال بود  الهی قربونت برم عزیزم       اینم عکس نی نی ما تو 8 هفته و 1 روزگیش عشقم نفسم عمرم جونم عاشقتممممممممممممممممممم ...
23 دی 1393

فسقلی توی شکم مامان

سلام فسقلی خوشگلم  الان طبق  بارداری هفته به هفته که تو گوشیم نصب کردم الان باید 2 سانتی متر باشی و ضربان قلبتم دو برابر ضربان قلب مامان میزنه الهی مامان به قربون قد و هیکلت بره یه چیزی میخوام بگم بامزه ولی یه کمم خطرناکه تو تاکسی که میشینم نمیتونم به همه راننده ها بگم باردارم به خاطر همین راننده های بی احتیاط که دست انداز رو مثل چی رد میکنن ادم بالا و پایین میشه من خیلی مواظبتم فسقلی ولی خوب دست منم نیست بعد قشنگ تو شکمم حس میکنم که هستی خیلی حس عجیبی ولی اولین بار شک کردم گذاشتم از دست انداز دوم رد بشه تا مطمئن بشم دفعه بعدش که مطمئن شدم حست کردم کلی ذوق کردم ولی خیلی هم خطرناکه این قضیه ولی نی نی جونم خیالت...
21 دی 1393

سلام به تو فسقلی من

عشقم سلام صبحت بخیر نفسم عمرم جونممممممممممم پنج شنبه رفتم دکتر خانم دکتر خیلی مهربون بود کلی به حرفام گوش کرد گفتم که پاهام و سرم خیلی درد میگیره گفت عضله های بدنت طبیعیه که درد بگیره به خاطر فسقلی تو شکمت ولی سردرد اگه شدید شد باید بری مغز و اعصاب ولی اگه کمه اسپرین بخور مشکلی نیست ازش پرسیدم خانم دکتر نی نی من تو 5 هفتگی اندازش به نظرم کوچیکه (با توجه به سونو گرافی 5 هفتگی) گفت نه عزیزم طبیعیه بعد گفت یه سونو مینویسم که هم ضربان قلبشو بشنوی همه رشدشو چک کنیم ولی گفت خیالت راحت همه چیز خوبه استرس نداشته باش بعدشم برام قرص فولیک اسید نوشت گفت حتما بخور فسقلی من امروز زنگ زدم سونوگرافی گفت فردا ساعت 5:30 اینجا باش دل تو دلم نیست که ...
20 دی 1393

کادو عمه الهه

فسقلی من عشق من عمه الهه یه لباس خوشگل برات خریده عکسشو تو وایبر برام فرستاده عزیزم دستش درد نکنه که اینقدر نی نی ما رو دوست داره ...
17 دی 1393

صبحانه خونه مامان بزرگ

سلام به همه مامانهای گل سلام به تو فسقلی خوشگلم دیشب به خاطر اینکه بابایی کار داشت رفته بود سفر منم رفتم خونه مامان بزرگ (مامان خودم) کلی به خاطر این فینگیلی برام خوارکی حاضر کرده بود تا رسیدم کلی دست کشید به شکمم باهات حرف زد بعدش جاتون خالی انار دون شده بعدش هم کلی سالاد میوه درست کرده بود یه عالمه خشکبار اورد هی میگفت بخور بخور برای نی نی خوبه منم گفتم حالا همه چی شده نی نی   الهی قربون این نی نی برم که همه دوستش دارن بابا بزرگ میگفت نی نی پسره منم گفتم بابا هنوز معلوم نیست اسفند ماه معلوم میشه اونم گفت ایشالله سالم باشه  فسقلی نمی دونی چه حالی داد وقتی صبح پاشدم بوی نون سنگک تازه پ...
17 دی 1393

فسقلی من

سلام عشق مامان  امروز خیلی حالم بهتره فقط سرگیجه دارم پنج شنبه میرم پیش دکتر که بگه تاریخ دقیق زایمان چه زمانیه خاله مریم برام وقت میگیره الهی قربون دوست خوشگلم برم که اینقدر هوای من  و تو رو داره  الهی قربونت برم هر روز لحظه شماری میکنم تا بیای تو بغلم بهت عشق بورزم دیروز با پسرعمه راستین کلی اوبال(یعنی فوتبال) بازی کردیم اگه تو باشی با هم بازی میکنید  پسرم یا دختر نازم خیلی مواظبتیم من و بابایی که سالم به دنیا بیایی عاشقتمممممممممممم ...
16 دی 1393